وقتی خانواده ها از هم دور می شوند...

به گزارش وبلاگ زندگی، آخرین باری که دایی، عمه، خاله و عموی تان را دیدید، کی و کجا بود؟ ده روز پیش؟یک ماه پیش؟ یا دیرتر و دورتر؟ واقعیت این است که زندگی ماشینی، خانواده ها را از یکدیگر دور نموده. فاصله بین خانواده ها را از شهری به شهری دیگر یا از کشوری به کشوری دیگر کشانده است و فامیل روز به روز از یکدیگر فاصله می گیرند. اما دور شدن ما از یکدیگر چه تاثیری بر بهداشت روان ما می گذارد؟ به سراغ دکتر حسین ابراهیمی مقدم، روان شناس رفتیم تا قدری دقیق تر به این موضوع بپردازیم.

وقتی خانواده ها از هم دور می شوند...

وقتی خانواده ها از هم دور می شوند...

تبادل نظر با دکتر حسین ابراهیمی مقدم

آخرین باری که دایی، عمه، خاله و عموی تان را دیدید، کی و کجا بود؟ ده روز پیش؟یک ماه پیش؟ یا دیرتر و دورتر؟ واقعیت این است که زندگی ماشینی، خانواده ها را از یکدیگر دور نموده. فاصله بین خانواده ها را از شهری به شهری دیگر یا از کشوری به کشوری دیگر کشانده است و فامیل روز به روز از یکدیگر فاصله می گیرند. اما دور شدن ما از یکدیگر چه تاثیری بر بهداشت روان ما می گذارد؟ به سراغ دکتر حسین ابراهیمی مقدم، روان شناس رفتیم تا قدری دقیق تر به این موضوع بپردازیم.

آقای دکتر! خانواده و فامیل و رفت و آمد با آنها چه تأثیری در بهداشت روان ما دارد؟

ارضای تمایلات عاطفی، اساس بهداشت روانی است. محرومیت و احساس ناامنی طولانی و یا دایمی موجود را در حالت هیجان مداوم نگه می دارد و به تدریج به ناراحتی های عضوی و روانی منجر می گردد. وقتی قوای جسمانی تحلیل می رود، تعادل روانی هم مختل می گردد و برعکس، برای اینکه فرد شدیدا بیمار نگردد، باید در یک محیط آرام و بی دغدغه که انگیزه های هیجان آور در آن کم باشد به سر برد. برای هر فردی لازم است که اشخاصی دوستش داشته باشند و او را همان طور که هست، بپسندند و معمولا این مهم در خانواده اتفاق می افتد. این احساس در تشدید حس اعتماد به خود و اتکای به نفس بسیار موثر است.

این تاثیرات فقط برای بچه ها اهمیت دارد؟

البته برای کودک که خود را متکی به عظیمسالان می بیند اهمیت خاصی دارد. احساس ایمنی و ارضای عاطفی کودک، قبل از رفتن به مدرسه منحصرا از طرف پدر و مادر تامین می گردد. کودک باید مطمئن باشد که والدین او را دوست دارند و همواره دوست خواهند داشت. اصولا خانواده سپری علیه بلایای روزگار محسوب می گردد. کودک علاوه بر احساس مهربانی که لازم است نسبت به خانواده خود نموده و از آنها محبت ببیند، باید اطمینان داشته باشد که اولیای او هم یکدیگر را دوست دارند و به یک بیان دیگر، باید خانواده ها دور هم جمع باشند. البته منظور این نیست که کودک به هیچ وجه مخالفت پدر و مادر با یکدیگر را نبیند بلکه باید سعی کرد تا احساس ایمنی او بر اثر شکی که در خصوص روابط خانوادگی دارد متزلزل نگردد.

پس به نظر شما دور شدن خانواده ها از هم می تواند تاثیرات بدی داشته باشد؟

البته! ولی اجازه بدهید به دو صورت به این قضیه نگاه کنیم، یکی خانواده گسسته و دیگر خانواده هایی که شاید هر یک به تنهایی انسجام خود را دارند ولی با هم رابطه ندارند و از هم دور هستند. در هر دو صورت تاثیرات روانی نامطلوبی روی اعضای خانواده گذاشته می گردد.

در خصوص خانواده گسسته صحبت می کنید؟

کسی که یک یا هر دو ولی خود را به علت مرگ، جدایی یا طلاق از دست می دهد، دچار هیجانی می گردد که ممکن است به ایجاد احساس حقارت و ناامنی در او منجر گردد. این موضوع به خصوص روی کودک دبستانی که به مقدار ای فهم از مطلب دارد ولی هنوز از لحاظ روانی متکی به اولیا است، تاثیر فراوانی دارد. معمولا این نوع بچه ها به مساله مرگ پدر و مادر زودتر عادت می نمایند تا به جدایی و طلاق آنان، زیرا قسمت اعظمی از احساس ایمنی او بستگی به این دارد که پدر و مادرش یکدیگر را دوست بدارند و طلاق و جدایی آنها این احساس را از بین می برد و در عوض حس حقارت و خود کم بینی و اضطراب جایگزین آن می گردد. تحقیقات دامنه داری در خصوص تاثیر خانواده های گسسته روی بچه ها اجرا شده که نتایج نشان دهنده آن است که زندگی اجتماعی و عاطفی و حتی فکری این اطفال تحت تاثیر سوء این نوع خانواده ها قرار می گیرد. در پژوهشی روی 514 پسر دانشجوی دانشگاه نظامی که همگی از طبقه میانه مالی اجتماعی بودند و 182 نفر آنها خانواده ای گسسته داشتند معین گشت که: گروه خانواده گسسته 4/2 برابر عقب ماندگی هوشی، 3 برابر موارد دیگر عقب ماندگی، 1/1 برابر مسائل رفتاری، 2 برابر مسایل اجتماعی و 75/3 برابر مسائل بهداشتی بیشتری نسبت به گروه خانواده معمولی داشتند. در گروهی که از خانواده معمولی بودند نسبت افرادی که هیچ گونه مسائل روانی و اجتماعی شدید نداشتند 5/2 برابر گروه خانواده گسسته بود. در پژوهش دیگری هم که روی 211 سرباز مبتلا به اختلالات اضطرابی انجام دادیم معلوم شد که 21 درصد این سربازان پیش از 9 سالگی خانواده شان گسسته شده و 1/5 درصد دیگر آنها در سنین 9 تا 16 سالگی شان پدر ومادرشان از هم جدا شده اند. بر اساس نتایج این پژوهش معین شد که کمی بیشتر از 26 درصد از این افراد جزو خانواده گسسته بودند!

پس به نظر شما حتی اگر خانواده ها با هم اختلاف شدید دارند، باز هم بهتر است که در کنار هم باشند؟

البته که نه! گاهی اوقات خانواده هایی که در آن پدر و مادر از هم جدا نشده اند نسبت به خانواده های گسسته اثر مخرب تری روی بچه ها دارند! به عبارتی دیگر، اگر اولیا با هم تجانس و توافق نداشته و همواره در حال نزاع و مشاجره باشند، کودک احساس حقارت و ناامنی شدید خواهد نمود. گاهی هم دچار ترس شدیدی نسبت به جدایی والدین می گردد. ضمناً بحث و جدال دایمی آنان فراوری اضطراب دایمی و آزاردهنده در او خواهد نمود. گاهی ادامه این اضطراب تاثیری بدتر از اضطراب ناشی از جدایی اولیا در پی دارد! به علاوه احتمال این خطر هست که اضطراب کودک به همه جوانب تعمیم پیدا نموده، به خصوص به صورت ترس از آتیه ظهور کند. اغلب اوقات منشا اضطراب های عظیمسالان و اختلاف بین زن و شوهرها را می توان در اختلافات پدر و مادر آنان در زمان کودکی شان یافت.

در این هنگام کودک باید هوادار کدام یک باشد؟

واقعیت این است که خصومت آشکار بین اولیا به تعارض و کشمکش روانی کودک منجر خواهد شد. به این معنی که نمی داند باید از کدام یک جانبداری کند و یا اینکه حق را به جانب کدام یک بدهد. در این گونه موارد کودک ممکن است گاهی به سوی مادر و موقعی هم به طرف پدر روی آورد و گاهی اوقات هم فقط از یک طرف پشتیبانی کند که در این صورت احتمالا تنفر و خشم دیگری را نسبت به خود برمی انگیزد. اگر هم نسبت به هر دو در مواقع مختلف نظر موافق نشان دهد، باعث ایجاد اضطراب و تشویش و تنش در او خواهد شد. در هر صورت کودک از این معامله نفعی نمی برد بلکه برعکس، آثار عمیق و جبران ناپذیری به شخصیت او گذاشته می گردد. البته در اینجا باید متذکر شد که اختلافات خانوادگی حتما باعث اختلالات روانی در کودک نمی گردد زیرا گاهی کسانی بوده اند که با وجود خانواده ناآرام توانسته اند به خوبی با محیط تطبیق یابند و زندگی سالمی داشته باشند ولی به طور کلی اغلب بچه های که در خانواده های غیرعادی پرورش پیدا می نمایند، تحت تاثیر سوء آن قرار خواهند گرفت.

گفتید حالت دومی هم هست و آن اینکه خانواده ها با هم روابط خوبی نداشته باشند؟

بله. متاسفانه این روزها شاهد آن هستیم که اگر در یک خانواده هم انسجامی وجود داشته باشد،باز بین خانواده ها با یکدیگر روابط مثل گذشته برقرار نیست. مخصوصا در جوامع شهرنشینی گاهی اوقات خانواده ها شاید حتی سالی یک مرتبه هم با خانواده فامیل خود رابطه نداشته باشند. حتی خواهر و برادرها هم بعضا رابطه گرم و عاطفی و رفت و آمد برقرار نمی نمایند و باز هم تاثیرات ناخوشایندی در خردسالان و عظیمسالان شاهد خواهیم بود. در خصوص خردسالان می توان به بیشتر عواملی که در خصوص قبلی اشاره شد نظیر اضطراب باز هم اشاره کنیم، به اضافه آن که کودک در کنار فامیل و خانواده های دیگر زودتر و بهتر احساس هویت می نماید، چرا که اصل و ریشه و نسبت خود را می شناسد. در عظیمسالان هم علاوه بر احساس حمایت روانی و اجتماعی از بودن در کنار فامیل و خانواده های دیگر، احساس لذت روانی زایدالوصفی به وجود می آید که قطعا هر یک از ما آن را تجربه نموده ایم.

یعنی این که باید از هر فرصتی برای دور هم جمع شدن سود جست؛ درست است؟

نه! منظور من این نبود، چرا که گاهی هر انسانی احتیاج دارد که تنها باشد و یا به زمانی برای رو به راه کردن اوضاع خانواده و احوال درونی و روانی خودش احتیاج دارد. یکی از شرایط تعادل روانی این است که انسان این توانایی را داشته باشد که هم از تنهایی و هم از جمع لذت ببرد و اگر کسی نتواند به این تعامل برسد و آن را حفظ کند، یعنی یکی از دو حالت را مورد بی توجهی و کم ارزشی قرار دهد، مشکل پیدا خواهد نمود. کسی که از جمع لذت نمی برد و در نتیجه خود را از دیگران جدا نگه می دارد، به تنهایی دایمی گرفتار می گردد وکسی که نتواند با تنهایی کنار بیاید وآن را تحمل کند، خود را به طور دایم وابسته به حضور دیگران نموده است و هیچ کدام از این دو حالت، حالت سلامت روانی نیست.

آیا این احساس تمایل به بودن یا نبودن در کنار دیگران می تواند در تشکیل یا گسسته شدن یک خانواده هم نقش داشته باشد؟

البته. کسی که تحمل تنهایی را ندارد، ساعات زیادی از عمرش را از دست می دهد و تلف می نماید. چنین کسی بیشتر اوقات خود را با قرار و مدارهای غیرضروری و تبادل نظرهای بی اساس می گذراند و در دیدارهایش گرم صحبت شده و معمولا آخرین کسی است که از دیگران خداحافظی می نماید. او این کارها را فقط به این علت انجام می دهد که می خواهد حتما مخاطب یا شنوندگانی داشته باشد و مطمئن گردد که تنها نیست و هم به علت اینکه نمی خواهد به خانه خالی و کابوس تنهایی برگردد. این گونه افراد معمولا در نزد پدر و مادر خود هم زیاد می مانند و دیر ازدواج می نمایند و بیش از آنچه لازم و لازم است با آنها به سر می برند. علت این حالت باز همان ترس از تنهایی است و هم اینکه می ترسند در صورت زندگی جداگانه از پدر ومادر با یک فرد ناجور ازدواج نمایند. خیلی ها هم به این علت ازدواج می نمایند که از تنهایی نجات پیدا نمایند و یا اینکه از زندگی با پدر و مادر خلاص شوند. این گونه زن و شوهرها هم به شدت افراطی بوده و حاضر نیستند از هم دور بمانند. البته اگر این امر به خاطر شدت علاقه شان به یکدیگر باشد بازخوب و قابل تحسین است ولی تجربه نشان داده است که درصد زیادی از این حالات به علت ترس از تنهایی است و دراین صورت است که طرف مقابل را که این گونه حساسیت به تنهایی ندارد و حتی دوست دارد گاهی تنها بماند، ناراحت می نماید و نتیجه این است که اوضاع مطابق توقعات آنکه از تنهایی می ترسد نیست و او دچار تنش های روانی می گردد و چون به خواسته هاش نمی رسد، مثل بچه ای که با بالش خود ور می رود پاپیچ همسرش می گردد. این حالت شبیه حالت ترس از تاریکی است، با این تفاوت که این تاریکی 24 ساعته است!

گاهی افرادی که را می بینیم که با دیگران ارتباط زیادی ندارند و مثلا با حیوانات خانگی می فرایند پیاده روی. نظر شما چیست؟

بله، متاسفانه گروه دیگری از انسان ها از بودن با دیگران و از حضور آنها چنان ناراحت می شوند که یک مرتاض درست و حسابی از آب درمی آیند. در مدرسه ومحل کار همواره سعی دارند خود را از دیگران کنار بکشند و تنها باشند و پس از انتها کار هم یک راست به خانه می فرایند و خود را در آنجا زندانی می نمایند. به جای انسان ها بیشتر با سگ و گربه مانوس اند و هم قسمت زیادی از اوقات خود را با تخیلات و تصورات می گذرانند و به جای خالی دوستان و آشنایان و فامیل، موجودات خیالی را می شناسند تا به خیال خود برطرف تنهایی نموده باشند. در بین جمع هم خود را تافته جدا بافته احساس می نمایند و همواره مواظب ظواهر خود هستند. آنها فقط خودشان را قبول دارند و سعی می نمایند نقص روانی خود را با سکوت مطلق بپوشانند. این گونه افراد مایل هستند بسیاری از اوقات در گوشه ای کز نموده و به همه چیز نه بگویند و همواره اظهار معذوریت بنمایند. گاهی هم دوست دارند که خود را در نقش یک تنهای عظیم و فردی برجسته نشان دهند و شخصیت رمانتیک از خود بسازند و البته گاهی هم فکر می نمایند نگه داشتن حیوانات برایشان پرستیژ می آورد، البته این کارها برای آنها رضایت و تسلی دایمی به بار نخواهد آورد. پس به طور خلاصه باید درون خانواده انسجام و همدلی وجود داشته و خانواده ها هم با یکدیگر ارتباط متعادل و درست داشته باشند ولی ارتباطات آن قدر زیاد نباشد که باعث گردد نتوانند گاهی از تنهایی لذت ببرند.

منبع:www.salamat.com

منبع: راسخون

به "وقتی خانواده ها از هم دور می شوند..." امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "وقتی خانواده ها از هم دور می شوند..."

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید