پیشنهاد کتاب نقطه آبی کمرنگ به مناسبت زادروز کارل سیگن
به گزارش وبلاگ زندگی، کارل ادوارد سِیگِن، اخترشناس آمریکایی، اخترشیمی دان، مشاور سازمان ناسا، نویسنده و مروج پیروز اخترشناسی، اخترفیزیک و سایر علوم طبیعی بود. او پیشگام اخترزیست شناسی و بنیادگذار طرح جستجوی هوش فرازمینی معروف به سِتی بود.
او به عنوان نویسنده یا نویسنده همکار در انتشار بیش از 600 مقاله علمی و 20 کتاب مشارکت داشت. شهرت دنیای او برای تألیف کتاب های علوم همگانی، و نیز مجری برنامهٔ علمی گیتی: یک سفر شخصی (کاسموس) بود که 600 میلیون بیننده داشت. او برنده جایزه پولیتزر 1978 هم بود.
میلیاردها و میلیاردها، اژدهاهای بهشت، دنیا دیوزده و نقطه آبی کمرنگ از جمله مهم ترین تألیفات او به شمار می فرایند که برای ترویج علم میان عموم مردم به نگارش درآمده اند.
نقطه آبی کم رنگ: چشم اندازی از آینده بشر در فضا کتابی است توسط ستاره شناس کارل سیگن نوشته شده است. این کتاب دنباله کتاب کیهان است و از عکس معروف 1990 نقطه آبی کم رنگ الهام گرفته شده است ، که سیگن توصیف تکان دهنده ای را برای آن ارائه می دهد. در این کتاب ، سیگن فلسفه جایگاه انسان در دنیا را با توصیف دانش فعلی در مورد منظومه شمسی مخلوط می کند. وی همچنین جزئیات چشم انداز انسانی را برای آینده بیان می کند
در کتاب کیهان ، کارل سیگن ستاره شناس فقید نگاه خود را به رمز و راز باشکوه دنیا انداخت و آن را برای میلیون ها نفر در سراسر دنیا قابل دسترسی کرد. اکنون در این دنباله خیره کننده ، کارل سیگن سفر انقلابی خود را در فضا و زمان به انتها می رساند.
نسل های آینده به دوران ما نگاه می کنند به عنوان زمانی که نژاد بشر انتها به یک مرز کاملا جدید - فضا راه یافت. سیگن در نقطه آبی کم رنگ ، تاریخچه طلسم کننده پرتاب ما به کیهان را ردیابی می کند و آینده ای را که پیش روی ما واقع شده است ، هنگامی که به سیستم منظومه شمسی خود می رویم و به کهکشان های دورتر می پردازیم ، ارزیابی می کند. سیگن تأکید می کند ، کاوش و حل و فصل نهایی دنیا های دیگر نه خیالی است و نه تجملاتی بلکه شرط لازم برای بقای نژاد بشر است.
کارل سیگن ، نویسنده برنده جایزه پولیتزر ، اکتشاف ما در فضا را ردیابی می کند و نشان می دهد که بقای ما ممکن است به استفاده هوشمندانه از دنیا های دیگر بستگی داشته باشد. این کتاب هیجان انگیز نشان می دهد که چگونه کشف علمی، درک ما را از اینکه چه کسی هستیم و در کجا قرار گرفته ایم تغییر داده است و ما را به چالش می کشد که با این دانش چه کاری انجام خواهیم داد.
کتاب نقطه آبی کمرنگ
Pale Blue Dot: A Vision of the Human Future in Space
چشم اندازی از آینده بشر در فضا
مترجم : شهریار رضانیا
تعداد صفحه : 304
انتشارات مازیار
خرید آنلاین کتاب از انتشارات مازیار
سرگردانان:
اما به من بگو، چه کسانی اند، این سر گردانان…؟
- راینر ماریا ریلکه، مرثیه پنجم (1923)
از همان شروع سرگردان بودیم. جایگاه هر درختی را تا فاصله یک صد مایل می دانستیم. وقتی میوه ها و دانه ها می رسیدند، ما آنجا بودیم. ما گله ها را در مهاجرت سالانه شان دنبال می کردیم. خوردن گوشت تازه ما را به وجد در می آورد. ما با خدعه، کمین، مخفی شدن و حمله نیرومندانه، ضمن همکاری گروهی، بیش از آنچه به تنهایی قادر به شکار بودیم را به دست می آوردیم. ما به یکدیگر متکی بودیم. به تنهایی از عهده همه چیز برآمدن، به اندازه تصور استقرار در یک محل، مضحک بود.
ما با همکاری هم، فرزندان مان را از شیرها و کفتارها محافظت می کردیم، به آن ها مهارت های مورد نیاز و ساخت ابزار را آموزش می دادیم. در آن هنگام، همچون اکنون، فناوری کلید بقای ما بود.
وقتی خشکسالی به درازا می انجامید، یا زمانی که سرمایی ناراحت کننده در هوای تابستان درنگ می کرد، گروه ما (برخی اوقات به سرزمین های ناشناخته) نقل مکان می کرد. ما در جستجوی مکان بهتری بودیم و زمانی که با برخی در گروه کوچک بدوی مان نمی ساختیم، آن را ترک می کردیم تا دسته مهربان تری را در جای دیگری بیابیم. ما همواره می توانستیم که از نو شروع کنیم.
از زمانی که گونه ما به وجود آمد، در 99.9 درصد أوقات، شکارچی و گردآورنده بودیم، سرگردانانی در دشت ها و علف زارها. آن موقع نه نگهبان مرزی بود و نه مأمور گمرکی. همه جا سر حد بود. ما تنها توسط زمین و دریا و آسمان و گاه گداری همسایگان بداخلاق، محدود شده بودیم.
زمانی که آب و هوا مساعد و غذا فراوان بود، تمایل داشتیم که سر جایمان بمانیم، بدون ماجراجویی، فربه و غافل. در ده هزار سال اخیر (که لحظه ای در تاریخ طولانی ما است) ما زندگی کوچ نشینی را ترک گفته ایم. ما گیاهان و حیوانات را اهلی نموده ایم. چرا باید غذا را تعقیب کرد هنگامی که می توان مجبورش کرد تا به نزدتان بیاید؟
زندگی غیر متحرک با وجود تمامی مواهب مادی اش عصبی و ناراضی مان نموده است. حتی بعد از 400 نسل استقرار در دهکده ها و شهرها، ما هنوز از یاد نبرده ایم. دشت های باز، شبیه یک آواز از یاد رفته دوران کودکی هنوز به نرمی ما را فرا می خوانند. ما مکان های دور دست را با نوعی خیال بافی در می آمیز یم. حدس می زنم، این جذابیت، به دقت از طریق انتخاب طبیعی به عنوان عنصری محوری در بقای ما، نقش داشته باشد. تابستان های طولانی، زمستان های ملایم، برداشت های انبوه، وفور شکار، هیچ کدام برای ابد باقی نمی مانند. پیش بینی آینده فراتر از توان ماست. وقایع فاجعه بار، به طور ناگهانی ما را غافل گیر می کنند. زندگی خود شما، گروه شما، یا حتی گونه شما ممکن است مدیون تعداد اندکی بیقرار باشد که با اشتیاقی غیر قابل وصف به سوی سرزمین های کشف نشده و دنیاهای جدید کشیده می شوند.
هر من ملویل، در موبی دیک، به نیابت از سرگردانان تمامی عصرها و مکانهاء این گونه سخن گفت: من از یک اشتیاق همیشگی برای چیزهای دوردست، در عذابم. من عاشق سفر به دریاهای ممنوع هستم …
برای یونانی ها و رومی های عهد باستان، دنیای شناخته شده شامل اروپا، آسیا و آفریقایی کوچک شده بود، که همه در احاطه یک اقیانوس دنیای غیر قابل گذر قرار داشت. مسافران ممکن بود با موجوداتی پست به نام بربرها و یا موجوداتی برتر به نام خدایان، رودررو شوند. هر درختی، حوری خودش را داشت و هر منطقه ای، قهرمان اسطوره ای خود را، اما حداقل در شروع خدایان زیادی وجود نداشتند، شاید فقط چند دوجین. آن ها در کوهستان ها زندگی می کردند، در زیر زمین، در دریا، یا آن بالا در آسمان. آن ها برای مردم پیام می فرستادند، در امور بشری دخالت می کردند و با ما در می آمیختند.
با گذشت زمان، با به غایت رسیدن توانایی کاوشگری انسان، شگفتی هایی ظاهر شدند؛ بربر ها می توانستند به زرنگی یونانی ها و رومی ها باشند. آفریقا و آسیا وسیع تر از حدس همگان بود. اقیانوس دنیای غیر قابل گذر نبود. نقطه های متقابلی در آن سوی کره بودند. سه قاره جدید وجود داشتند، که در زمان های دور توسط آسیایی ها سکنی گزیده شده بودند و اخبار آن هرگز به اروپا نرسیده بود. هم چنین یافتن خدایان، به طرز مایوس کننده ای سخت بود.
اولین مهاجرت بشری در مقیاس بزرگ از دنیای قدیم به جدید، در آخرین عصر یخبندان، حدود 11500 سال قبل، وقتی که رشد پوشش یخ قطبی، عمق اقیانوس ها را کم کرد و امکان قدم زدن بر روی زمین خشک را از سیبری به آلاسکا میسر ساخت، صورت گرفت. یک هزار سال بعد، ما در نوک جنوبی آمریکای جنوبی بودیم. مدت ها قبل از کلمبوس، آرگونات های دریانورد اندونزیایی، اقیانوس آرام غربی را با کشتی در نوردیدند، مردم بر نئو در ماداگاسکار مستقر شدند، مصری ها و لیبیایی ها آفریقا را دور زدند و ناوگانی از قایق های ته پهن سلسلهی مینگ چین، اقیانوس هند را در نوردیده، پایگاهی در زنگبار تأسیس کردند، دماغه امید را دور زدند و وارد اقیانوس اطلس شدند. در قرون پانزده تا هفده، کشتی های دریانوردی اروپائیان قاره های جدید را کشف کردند (جدید، به هر صورت، از دید اروپائیان) و سیاره زمین را دور زدنله. در قرون هجدهم و نوزدهم، کاوشگران آمریکایی و روسی، سوداگران و مهاجران در جهت شرق و غرب دو قاره وسیع آسیا و آمریکا، به سرعت به طرف اقیانوس آرام حرکت کردند. این تمایل به کاوش و بهره برداری، هر اندازه که عاملان آن ممکن است بیفکر بوده باشند، ارزش بقای واضحی دارد. این مطلب محدود به یک ملت یا گروه قومی نیست. موهبتی است که تمامی نوع بشر در آن مشترک می باشند.
از زمانی که برای اولین بار، چند میلیون سال قبل در شرق آفریقا، پدیدار گشتیم راه خود را در پیچ و اپیج این سیاره یافته ایم. اکنون مردم بر روی هر قاره ای و در دور افتاده ترین جزایر، از قطب تا قطب، از کوه اورست تا دریای مرده، در کف اقیانوس و حتی گاه گداری، در اقامتگاهی 400 کیلومتر بالاتر (انسان ها به سان خدایان قدیم) در آسمان زندگی می کنند.
این روزها به نظر می رسد که حداقل بر روی سطح خشکی زمین، دیگر جایی برای کاوش باقی نمانده است. کاوشگران قربانی پیروزیت خود گشته و اکنون غالبا خانه نشینند.
مهاجرت های گسترده مردم (اکثرا اجباری و برخی اختکمک) چگونگی شرایط انسان را شکل داده اند. امروزه بیش از هر زمانی در تاریخ بشر تعداد بیشتری از ما، از جنگ، ظلم و قحطی می گریزیم. همان طور که آب و هوای زمین در دهه پیش رو در حال تغییر است، به نظر می آید تعداد بسیار زیادتری از پناهجویان محیط زیستی را داشته باشیم. مکان های بهتر، همواره ما را به خود می خوانند. امواج مردمی فروکش خواهد کرد و در سطح سیاره روان خواهند شد؛ اما سرزمین هایی که به سوی آن
می دویم از قبل سکنی گزیده شده اند. مردم دیگری (غالبا بیتفاوت در مورد گرفتاری ما) قبل از ما آنجا هستند.
در اواخر قرن نوزدهم، لیب گروبر (Leib Gruber)، در دهکدهای گمنام، در یک امپراتوری وسیع چند زبانی اتریشی - مجاری کهن، در اروپای مرکزی در حال بزرگ شدن بود. پدرش هر موقع که امکان داشت ماهی می فروخت، اما زمانه غالبا سخت بود. به عنوان مردی جوان، تنها شغل شرافتمندانه ای که لیب می توانست بیابد این بود که مردم را از رود باگ که در همان نزدیکی بود عبور دهد. مشتری چه مرد چه زن، بر پشت لیب سوار می شدند و لیب با ابزار شغلی اش که چکمه های ارزشمندش بود از قسمت کم عمق رودخانه به راه می افتاد و مسافر را به ساحل مقابل می رساند. برخی مواقع آب تا کمرش می رسید. در آنجا نه پلی بود و نه قایقی. اسب ها قادر به انجام این کار بودند، اما استفاده های مهم تری داشتند. این تنها کاری بود که برای لیب و چند مرد جوان مثل او باقی مانده بود. هیچ کار دیگری نبود. در ساحل رودخانه پرسه می زدند، نرخ خود را اعلام می کردند، به مشتریان احتمالی رجحان باربری شان را اعلام می کردند. آن ها خود را همچون حیوانات چار پا به کرایه می دادند. پدربزرگ من یک حیوان باربر بود.
من فکر نمی کنم که لیب در دوران جوانی اش جرئت نموده باشد فراتر از صد کیلومتر دورتر از ساسو، دهکده ای کوچک موطن خود، رفته باشد؛ اما بعد، در 1904، بر طبق یک افسانه خانوادگی، به یکباره به دنیای جدید می گریزد تا از اتهام قتلی در امان باشد. او زن جوانش را بر جای می گذارد. بنادر شهر های آلمان، بیکرانی اقیانوس، نامأنوسی آسمان خراش های مرتفع و همهمه های بیانتها این سرزمین جدید، در مقایسه با دهکده کوچک عقب افتاده اش چقدر می بایست به نظرش متفاوت آمده باشند. ما از گذرش هیچ نمیدانیم، اما اعلامیه کشتی ای که بعدا همسرش با آن سفر نموده را پیدا نموده ایم. چایا بعد از اینکه لیب توانست به اندازه هزینه آوردنش پس انداز کند به او ملحق شد. او با ارزان ترین بلیط در باتا ویا، با کشتی ثبت شده ای در هامبورگ، سفر کرد. به طرز اندوه باری این سند نوشتاری کوتاه است: آیا می تواند بخواند یا بنویسد؟ خیر. آیا انگلیسی صحبت می کند؟ خیر. چقدر پول به همراه دارد؟ می توانم حس آسیب پذیری و شرم او را تصور کنم هنگامی که پاسخ داد، یک دلار.
نیاکان دور ما، با تماشای ستارگان، متوجه پنج تا شدند که عملی بیش از طلوع و غروب دسته جمعی یکنواخت، همچون ستارگان به اصطلاح ثابت را انجام می دادند. این پنج تا حرکتی نادر و پیچیده داشتند. در گذر ماه ها به نظر می آمد که آن ها به آهستگی در میان ستارگان سرگردان هستند. برخی مواقع چرخ می زدند. امروز ما آن ها را سیاره (Planet)، کلمه یونانی معادل سرگردان، می نامیم. تصور می کنم، صفت غریبی بود که نیاکان ما با آن احساس قرابت می کردند.
اکنون می دانیم که سیاره ها، ستاره نیستند، بلکه دنیاهایی دیگر هستند که توسط گرانش به تسمه خورشید بسته شده اند. اندکی پیش از این که کاوش زمین تکمیل شود، ما شروع به شناخت آن به عنوان دنیایی در میان دنیاهای بیشمار دیگر نمودیم، در حال گردش به دور خورشید یا در مدار دیگر ستارگانی که کهکشان راه شیری را تشکیل می دهند. سیاره و منظومه شمسی ما توسط اقیانوسی به ژرفای فضا در بر گرفته شده است. این اقیانوس غیر قابل عبور تر از آخری نیست.
شاید کمی زود باشد. شاید زمان آن کاملا فرا نرسیده باشد؛ اما آن دنیاهای دیگر (با وعده فرصت هایی غیر قابل تصور) به اشاره ما را فرا می خوانند.
طی چند دهه گذشته، ایالات متحده و شوروی سابق به چیزی تاریخی و خیره کننده دست یافته اند (بررسی همه آن نقطه های نورانی از نزدیک، از عطارد تا زحل، آنچه باعث شد نیاکان ما به شگفت در آیند و به علم ورزی روی کنند). از موقع میسر گشتن پرواز پیروز بین سیاره ای در 1962، ماشین های ما در بیش از هفتاد دنیای جدید به پرواز درآمده اند، در مدار قرار گرفته اند، یا فرود آمده اند. ما در میان سرگردانان، سرگردانی کردیم. ما ارتفاعات آتش نشانی وسیعی را یافته ایم که بلند ترین کوهستان های زمین را کوتوله جلوه می دهند، دره های رودخانه ای کهن اسرار آمیز در دو سیارهی متفاوت که برای جریان داشتن آب، یکی زیادی سرد و دیگری زیادی داغ هست، سیاره ای غول آسا با درونی از هیدروژن فلزی مایع که داخل آن هزار زمین جای می گیرد، قمرهایی که به تمامی ذوب گشته اند، مکانی پوشیده از ابر با اتمسفری از یورش های خورنده، جایی که حتی دمای فلات های مرتفع آن بالاتر از درجه ذوب شرب است، سطوح کهنی که بر روی آن تشکیل خشن منظومه شمسی حک شده است، دنیاهای یخی پناه جوینده از اعماق ماورای پلوتو سامانه های حلقه ای شکل بدیع که هارمونی های لطیف گرانش را نشان می دهند و دنیایی احاطه شده توسط ابرهایی از مولکول های ارگانیک پیچیده، شبیه آنچه در ابتدایی ترین گذشته سیاره خودمان، منجر به پیدایش حیات گشت. آن ها در سکوت در مدار خورشید می چرخند و در انتظارند.
ما شگفتی هایی را آشکار کردیم که در خیال نیاکان مان نمی آمد که آنان درباره طبیعت آن نورهای سرگردان برای اولین بار برآورد کردند. ما در مورد مبدأ سیاره مان و خودمان تحقیق کردیم. ضمن رودررو شدن با سرنوشت متفاوت دنیاهای کم و بیش مثل ما، از طریق کشف این که چه چیز دیگری ممکن است، شروع به درک بهتری از زمین نموده ایم. هر یک از این دنیاها، دوست داشتنی و آموزنده است؛ اما تا جایی که می دانیم تک تک آن ها، متروک و بایرند. در آن بیرون، حداقل تا به حال، به هیچ وجه مکان های بهتری وجود ندارند.
طی مأموریت روباتی وایکینگ که در جولای 1976 شروع شد، من به عبارتی یک سالی را بر روی مریخ سپری کردم. من صخره ها و تپه های شنی، آسمان سرخ حتی در نیمروز، دره های رودخانه ای کهن، کوهستان های آتش فشانی اوج گرفته، باد خورنده قوی، ناحیهى قطبی روکش دار، دو قمر تاریک سیب زمینی - شکل مریخ را بررسی کردم؛ اما هیچ حیاتی (نه یک جیر جیرک با یک تیغه علف، یا حتی تا جایی که بشود با اطمینان گفت، یک میکروب هم نبود. منت حیات بر این دنیاها، هم چون دنیای ما، گذاشته نشده است. حیات به صورت نسبی نادر است. شما می توانید ده ها دنیا را بررسی کنید و نتیجه بگیرید که فقط بر روی یکی از آن ها حیات بر خاسته، فرگشت نموده و سماجت نموده است.
لیب و چایا که در تمامی زندگی شان تا آن موقع، از هیچ چیزی پهن تر از یک رودخانه نگذشته بودند، به عبور از اقیانوس ها دست یافتند. آن ها یک مزیت بزرگ داشتند: در آن سوی آب ها موجودات بشری دیگری وجود داشتند (هرچند با آداب و رسومی عجیب و غریب) که به زبان آن ها صحبت کنند و حداقل دارای برخی ارزش های مشترک باشند و حتی مردمی که با ایشان خویشاوند باشند. در این عصر، ما از منظومه شمسی گذر کردیم و چهار سفینه را به ستارگان فرستادیم. نپتون یک میلیون بار دورتر از فاصله شهر نیویورک تا سواحل رودخانه می باگ است؛ اما هیچ قوم و خویش دوری، هیچ انسانی و ظاهرا هیچ حیاتی در آن دنیاها در انتظار ما نیست. هیچ نامه ای که توسط مهاجر تازه واردی منتقل شده باشد و به ما در شناخت سرزمین جدید کمک کند، وجود ندارد. تنها، داده های دیجیتالی مخابره شده با سرعت نور، توسط فرستادگان روباتی دقیق و بی احساس وجود دارد. آن ها به ما می گویند که این دنیاهای جدید خیلی شبیه خانه (منظور کره زمین نیستند اما ما به جستجو برای ساکنین ادامه خواهیم داد. ما نمی توانیم جلوی خود را بگیریم. حیات در جستجوی حیات است.
هیچ کس بر روی زمین، حتی ثروتمند ترین ما، به تنهایی نمی تواند این گذر را تقبل کند، بنابراین ما نمی توانیم از روی هوی و هوس یا به خاطر این که حوصله مان سر رفته است، یا بیکار شدیم، یا به خدمت احضار گشته ایم، یا تحت ستم قرار گرفتیم، یا به خاطر این که منصفانه و یا غیر منصفانه متهم به یک جنایت شده باشیم، بلند شده و راهی مریخ یا تیتان (بزرگترین قمر سیاره زحل) شویم. به نظر نمی آید که منافع کوتاه مدتی که بخش خصوصی را تشویق به این کار کند وجود داشته باشد. اگر ما انسان ها روزی به این دنیاها برویم، در آن موقع، به این دلیل خواهد بود که یک ملت با کنسرسیومی از ملت ها بر این باورند که به نفع آن ها یا به نفع نوع بشر است. هم اکنون، مسائل متعددی جوامع ما را تحت فشار قرار داده و برای بودجه ای که جهت فرستادن مردم به دنیاهای دیگر لازم است رقابت می کنند.
این چیزی است که موضوع این کتاب است: دنیاهای دیگر، چه چیزی بر روی آن ها در انتظار ما است، در مورد خودمان به ما چه خواهند گفت و این که با در نظر دریافت مسائل اضطراری که گونه ما با آن روبرو است) آیا عاقلانه است که برویم؟ آیا باید اول آن مسائل را حل کنیم؟ با این که آن ها خود دلیلی برای رفتن می باشند؟
این کتاب، در بسکمک موارد، در مورد چشم انداز بشری خوش بین است. بخش های شروعین آن ممکن است که بیش از اندازه در مورد نواقصمان افشاگری کنند اما آن ها پایه ای معنوی و منطقی برای پرورش استدلال من می باشند.
من تلاش نموده ام که بیش از یک زاویه دید را درباره موضوعات مورد بحث به نمایش بگذارم. در جاهایی به نظر می آید که در حال بحث کردن با خودم هستم. بلی هستم. با تشخیص دادن شایستگی دیگر نظرات، غالبا با خودم بحث می کنم. امیدوارم با رسیدن به بخش آخر روشن شود که دیدگاه من از چه ناشی می شود
نقشه این کتاب تقریبا این است: ما اول این ادعاهای گسترده طی تاریخ بشر را بررسی می کنیم که گونه ما ویژه است و حتی نسبت به عملکرد و هدف کیهان مرکزیت دارد. ما در منظومه شمسی در جاپای سفرهای کاوشگرانه و اکتشافی اخیر وجر ماجراجویی می کنیم و بعد دلایل متداولی که برای فرستادن انسان به فضا عرضه شده را ارزیابی می کنیم. در آخرین و فرضی ترین بخش کتاب، من تصور خود از آینده دراز مدت در فضا و این که چگونه به بار می نشیند را بیان خواهم کرد
نقطه آبی کم رنگ درباره یک شناخت جدید است که به آهستگی ما را در بر می گیرد، درباره مختصات و جایگاه ما در عالم است و با وجود اینکه فراخوان ما به دشت های باز، خاموش گشته، یک بخش اصلی آینده بشریت بسیار دورتر از کره زمین واقع شده است.
منبع: یک پزشک